جدول جو
جدول جو

معنی خون انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

خون انداختن
(گَ تَ)
بخون دویدن داشتن جائی از تن را. (یادداشت مؤلف). مجروح کردن جایی از بدن و گذاردن که از آن خون آید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چین انداختن
تصویر چین انداختن
به وجود آوردن تا و شکن در چیزی، چین دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توپ انداختن
تصویر توپ انداختن
شلیک کردن توپ، (قمار) توپ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
گود افتادن سیاه شدن بر گردیدن سرخ یا سیاه شدن اطراف زخم و قرحه یا پیرامون چشم از لاغری یا بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گود انداختن
تصویر گود انداختن
گود کردن محلی، گود کردن چنانکه بیماری چشم کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
Net
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
Discard
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
Wave
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
attraper
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
faire un signe de la main
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
zwaaien
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
hacer una señal con la mano
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
descartar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
atrapar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
scartare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
catturare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
descartar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
capturar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
łapać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
махати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
wyrzucać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
махать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
викидати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
ловити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
machać ręką
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
wegwerfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
выбрасывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
ловить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
fare un cenno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی